ابوالحسن علی بن جولوغ متخلص به فرخی شاعر اواخر قرن چهارم ه.ق است. او را از سر آمدان سخن زمان خود وشاید همه تاریخ ادبیات ایران دانسته اند.وی از مردم سیستان است:
من قیاس از سیستان آرم که آن شهر من است |
وز پی خویشان ز شهر خویشتن دارم نشان |
شهر من شهر بزرگست وزمینش نامدار |
مردمان شهر من در شیر مردی نامور |
نام پدرش را عوفی و دولتشاه (جولوغ ) و آذر و هدایت ( قولوع ) نوشته اند. نظامی عروضی در چهار مقاله می نویسد: "پدر فرخی از غلامان ، خلف بن احمد بن محمد بن خلف بناللیث صفاری بود."
سال تولد شاعر معلوم نیست و ظاهرا از حدود ربع چهارم قرن چهارم هجری آنسوی
تر نیست. از ابتدای زندگی او و چگونگی علم آموزی اش اطلاعی در دست نیست،
تنها نظامی عروضی در چهار مقاله مینویسد: "شعر خوش گفتی و
چنگ تر زدی و خدمت دهقانی کردی از دهاقین سیستان، و این دهقان او را هر
سال دویست کیل پنج منی غله دادی و صد درم سیم نوحی".
دولتشاه سمرقندی او
را شاگرد عنصری دانسته است ولی از قرائن بر می آید که این قول صحیح نمی
باشد چون عنصری هیچ گاه در سیستان نبوده که فرخی بتواند شاگردی او را بکند و
زمانی هم که فرخی با عنصریدر دربار محمود آشنایی پیدا کردند، فرخی در
شاعری استاد بود و نیازی به شاگردی عنصری نداشت. به هر صورت آن چه مسلّم
است فرخّی در جوانی شاعری استاد بود.
فرخی از مال دنیا بهره چندانی نداشت.پدر فرخی غلام “خلف ابن احمد” از امرای سیستان بود. فرخی نیز در آغاز جوانی به خدمت یکی از حکام سیستان در آمد و سپس به دربار چغانیان رفت و در آن جا شوکت و حشمت بسیار پیدا کرد و در اواخر عمر سلطان محمود غزنوی به دربارغزنویان رفت و تا پایان عمر در آن جا ماند.
سال وفات او را429ه.ق. نوشته اند و ظاهرا در جوانی در گذشته است. به استناد قطعه ای که در رثاء او از شاعر هم عصرش لبیبی باقی مانده است که می گوید:
گر فرخی بمرد چرا عنصری نمرد |
پیری بماند دیر و جوانی برفت زود |
فرزانه ای برفت و ز رفتنش هر زیان |
دیوانه ای بماند و ز ماندنش هیچ سود |